جاده خآکی

نوشته های یه رهگذر غریب

من صبورم اما...

من صبورم اما...


به خدا دست خودم نيست اگر مي رنجم


يا اگر شادي زيباي تو را به غم غربت چشمان خودم مي بندم .


من صبورم اما . . .


چقدر با همه ي عاشقيم محزونم !


و به ياد همه ي خاطره هاي گل سرخ


مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم .


من صبورم اما . . .


بي دليل از قفس کهنه ي شب مي ترسم


بي دليل از همه ي تيرگي تلخ غروب


و چراغي که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . مي ترسم .


من صبورم اما . . .

 


آه . . . اين بغض گران صبر نمي داند چيست

[ جمعه 1 دی 1391برچسب:من صبورم اما, ] [ 14:39 ] [ محمود فرجی ] [ ]
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir ]